شخصیت اول: (مخالف روحانی):

سه تا نکته به نظرم مهمه:

اولا اینکه بالاخره رأی در ایران تنها ابزار مشارکت و خودنمایی مردمه متأسفانه. که اثرگذاره(وجه دیگر قانونی مشارکت تظاهراته که یک کنش کاملا مونولوگه و باید هم کاملا همسو با حکومت باشه و گرنه به بدترین شکل سرکوب میشه) و مردم از این مکانیزم برای اعتراض استفاده میکنند.

مردم راه حل دیگه ای ندارند.

ثانیا نکته جالب دیگه ای که وجود داشت بی اهمیتی جامعه به سطح جنایات و مکافات موجود در زندگی کاندیداها بود که هر کاندیدایی loyal fans خاص خودش رو داشت و اگه خرید مدرک دانشگاهی و فیلم صحنه قتل اون کاندیدا رو هم عیان میکردند هیچ تفاوتی در نظر اون ها ایجاد نمیشد و این خیلی حرف درش نهفته است.

آقای خامنه ای به صحنه انتخابات آمریکا گیر دادند ولی صحنه انتخابات ما هم کم از این دگم اندیشی ها و تصمیمات کور مردم علی رغم فسادهای گسترده نداشت.

قبح فساد مسئولین در میان مردم ریخته که این فاجعه است.

ثالثا به نظرم میرسه که اساسا شئون اجتماعی در ایران تقلیل یافته به رسوم رسانه ای!

لذا دغدغه سیاسی و فرهنگی از اقتصادی و معیشتی تفکیک پذیر نیست.

این اشکالیه که اصولگراها دچارشند و فکر میکنند میتونن اینطوری اثرگذار باشند و مثلا تجربه آبادگران اوایل دهه 80 رو تکرار کنند.

دغدغه فقط رسانه سازها هستند؛ یک دغدغه هویتی که میتونه وجهه اقتصادی داشته باشه یا فرهنگی

لذا اصلا درست نیست فکر کنیم یک کارگر بیچاره به روحانی رأی نمیده؛ چون رسانه ها دغدغه ها رو برساختند و او دارای یک هویت رسانه ساز شده

در مورد گروه های اجتماعی هم تعلق به گروه اجتماعی باعث میشه رأی ها جهت گیری بشه

مثلا به طور سنتی ما می گفتیم که منابع سنتی اهل سنت به اصلاح طلبا نزدیکترند؛ چون رئیس سنتی اون ها که مفتیشون هست به اصلاح طلبا نزدیکه و این هویت در اون ها هم شکل گرفته

امروز اون خط دهی های سنتی به خط دهی های رسانه ای با ضریب نفوذ بسیار بالاتر تبدیل شده


شخصیت دوم: حیدر عباسی(مخالف روحانی)

تا ساعاتی دیگر شاهد تحلیل‌های به اصطلاح سرداران بصیرت، از علت شکست کاندیدای به اصطلاح انقلابی خواهیم بود.

آنچه از این اشخاص در ساعات آتی خواهیم شنید تحلیل‌هایی با محورهای زیر خواهد بود:

«مردم ایران اهل کوفه اند». آن‌ها به انقلاب بی وفایی می‌کنند. به خصوص طبقه‌ی شهری که بیشترین بهره را از نظام می‌برند اما به کاندیدای آن رای نمی‌دهند.

«تقصیر احمدی‌نژاد است». اگر احمدی‌نژاد از کاندیدای انقلاب حمایت می‌کرد ما پیروز بودیم.

«خوب گفتمان‌سازی نکردیم». توجیه همیشگی قابل قبول از سمت بدنه از شکست همین است.

«طرف مقابل فریب رسانه‌ای می‌دهد». ما هم به دلیل پایبندی به قیود شرعی و اخلاقی نتوانستیم خیلی حرف‌ها را بزنیم. لذاست که مردم فریب خوردند و به آن‌ها اقبال کردند.


البته در این انتخابات شاهد نوعی جدید از مواجهه با شکست هستیم. این نوع مواجهه که تخم آن در انتخابات 94 گذاشته شد، بر پایه‌ی ادعای تقلب و تخلف بنا شده است. این جریان که تا پیش از این همیشه با هرگونه ادعای پیروزی پیش از شمارش، یا ادعای تخلف گسترده، به سختی برخورد می‌کرد؛ امروز خود داعیه‌دار این اتفاق شده است.


خوشبختانه در این انتخابات دیگر مجالی برای بیان اصلی‌ترین دلیل ادعایی شکست‌های قبلی، یعنی «عدم وحدت» نیست. بحمدلله در این انتخابات همه‌ی ظرفیت‌های وحدت فعال شد و همه و همه، از عالی‌ترین سطوح سیاسی نظام تا خردترین جریان‌های بدنه، پشت یک کاندیدا آمدند. با راه‌اندازی سازوکاری حزب‌گونه، هم زمینه‌ی وحدت را در بدنه فراهم کردند و هم از کاندیداهای فشارپذیر، تعهد انصراف گرفتند. از طرفی هم با یک طراحی هوشمندانه گزینه‌های فشارناپذیر را از صحنه خارج کردند. آنی که مانع اصلی بود هم که رد صلاحیت شد. نهایتا هم سردار محترم را به نفع سید کنار راندند. و اینگونه بود که همه‌ی جریان انقلاب ماند و یک کاندیدا! پس دیگر هیچ جایی برای بهانه‌ی وحدت باقی نمی‌ماند مگر اینکه عده‌ای مهندس میرسلیم را بهانه ‌کنند!


اما عده‌ای دیگر که گفتمان قرآنی «احدی الحسنیین» را سرلوحه‌ی تحلیل‌های خویش قرار داده‌اند، جمله‌ی کلیدی «در هر حال پیروزیم» را تکرار خواهند کرد. این عده درهرحال قائلند چیزی از ارزش‌های آن‌ها کم نمی‌شود! لذاست که این عده شروع می‌کنند به برشمردن وجوه پیروزی خویش درحالیکه آرای کمتری را از آن خود کرده‌اند. همانند:

فرصت دادن به جناح مخالف برای پیش برد برنامه خویش.

رشد مردم در فهم حقانیت ما بواسطه ناکارامدی جناح مقابل.

افتادن تقصیر این وضعیت فاجعه‌ی کشور بر گردن جناح مقابل.


اما مهمترین دلایل حقیقی شکست‌های همیشگی جریان به اصطلاح انقلاب را به صورت خلاصه می‌توان در موارد زیر برشمرد:

خالی شدن از هرگونه محتوا و آرمان‌های بلند انقلابی. امروز این جماعت پوسته‌ای توخالی بیش نیستند و جز از صورتی پوچ دفاع نمی‌کنند. مردم ایران عمق‌شناسان خوبی هستند. به خوبی می‌فهمند که حرف اصیل متعلق به چه کسی است و چه کسی صاحب حرف‌های سطحی و توخالی است.

اسیر شدن به حفظ وضع موجود. گو اینکه بسیج و بدنه به اصطلاح حزب الهی، حزب مدافعان و توجیه‌گران فجایع سران هستند.

مردمی نبودن و به تبع آن عدم شناخت مردم. ایشان، در هر انتخابات با نقابی متفاوت و بعضا صددرصد متناقض نسبت به انتخابات قبل وارد میدان می‌شوند. دلیل این شیدایی و هرزگی تصویری غلط از وضعیت مردم است. آن‌ها یک روز خیال می‌کنند مردم غربگرا شده‌اند و با این نقاب می‌آیند اما شکست می‌خورند. روز دیگر خیال می‌کنند مردم به سران نظام و گفتمان آن‌ها اقبال کرده‌اند و اینبار با این نقاب می‌آیند اما باز هم شکست می‌خورند. و همینطور این چرخه‌ی معیوب را ادامه می‌دهند و هیچ‌گاه به شناخت حقیقی از مردم نمی‌رسند.

شخصیت سوم: (احمدی نژادی)
نتیجه این همه سال فحش دادن چی شد؟ کی می خواهید دست بردارید؟  
توی مستند همین آقای رئیسی و قالیباف آدم هایی رو نشون دادند که با پول یارانه دارند زندگی می کنند و هیچ جای دیگه کمک شون نمی کنه
کار احمدی نژاد باعث شد کمی از عرق شرم نظام مثلا جمهوری اسلامی رو کم کنه که مردم مستضعف و پا برهنه اش از گرسنگی نمیره.  وگرنه جمهوری اسلامی کجا توی این چهل سال کار درست و درمون برای این بدبخت ها کرد؟

شخصیت چهارم: (مخالف روحانی)
درسها، آثار و برکات انتخابات 29 اردیبهشت:
1-  انسجام و وحدت فکری و معنوی جریان اصولگرا و حزب الهی به خصوص در قشر خواص و نخبگان
2-  رای 72 درصد مردم به نظام جمهوری اسلامی ایران از هر طیف و جناح فکری (علیرغم مشکلات فراوان اجتماعی اقتصادی)
3-  شکسته شدن تابوی رئیس جمهور 8ساله
4-  ایجاد بدنه اجتماعی منسجم و قوی منتقد دولت که می تواند معادلات جناحی و حزبی غیر اصیل را برهم زند
5-  اطاعت و پیروی اکثریت مردم از رهبری انقلاب اسلامی
6-  توانایی تشکیل دولت در سایه توسط جریان اصولگرا با پشتوانه 40 درصد آراء (که بتواند جلوی زیاده خواهی های دولتی را بگیرد مثل سند 2030)
7-  لزوم اهتمام ورزیدن به برنامه اصولی و قوی در تمامی عرصه ها و حوزه ها
8-  اهتمام اصولگرایان به منظور جلوگیری کردن از رئیس جمهوری که رای قاطع داشته باشد (مثلا بالای 80 درصد) و احیانا هر کاری دلش بخواهد بکند
9-  پشتوانه سازی مردمی برای قوه قضاییه برای مبارزه جدی با فساد (علاوه بر 40 درصد، بسیاری از افرادی که حتی به روحانی رای داده اند قائل به مبارزه با فساد هستند)
10-  آقای رئیسی نیز الان بعد از سفرهای استانی فراوان و شناسایی ظرفیتهای کشور اعم از نیروی انسانی و امکانات طبیعی از نزدیک، نیمچه رئیس جمهوری هستند و با این تجارب گرانقدر دو سه ماهه اخیر به مراتب می توانند مجموعه عظیم آستان قدس را بهتر و بروزتر اداره کنند.
11-  این انتخابات نشان داد می توان اخلاق مدار بود و حدود 40 درصد آرا از نوع حلال و پاک را به خود اختصاص داد (اگر برنامه ریزی نیز اضافه می شد قطعا این درصد افزوده می شد)
12-  باید برای نیل به اهداف و آرمانهای انقلاب از خودگذشتگی و ایثار کرد و کار و فعالیت جهادی شبانه روزی نمود
13-  این انتخابات نشان داد باید وارد مردم بشویم و بین خود و مردم اطراف خود دیوار بی اعتمادی قرار ندهیم و اصل تبلیغ را در دستورکار جدی خود قرار دهیم
14-  جریان رسانه ای قوی، منسجم توام با پشتوانه علمی تحقیقاتی باید داشته باشیم
15-  از هنرمندان اصیل و واقعی غفلت نکرد
اما نکته آخر: «کار ما تازه شروع شده است»

شخصیت پنجم: (لاادری)
یه نوام چامسکی هم هست، کارش اینه هر دوره بیاد بگه برنده واقعی انتخابات آیت الله خامنه ای است که ملت رو آورد تو صحنه
فکر کنم یه ارتباط نزدیکی با بیت داره!! [شوخی با تحلیلگران رده اول خارجی که در هر حال مشارکت بالا رو پیروزی برای مقام معظم رهبری می دانند].

شخصیت ششم: (مخالف روحانی)
به نظرم باید یه گروه درست و حسابی‌درست کنیم. «اصولگرایی» دیگه رای نمیاره!
اصولگرایی همون نماینده حاکمیته!
میلاد دخانچی اینو خوب توضیح داده بود

ما باید مثلا بگیم: طبقه مردم

یا چیزهایی شبیه این
البته نماینده این طبقه، دیگر اقای رییسی یا حداد یا جلیلی یا حتی زاکانی نیستند چون که این ها همون حاکمیت هستند
افرادی مثل لاریجانی، قالیباف، ضرغامی و... میتونند نماینده این گروه جدید باشند.

شخصیت هفتم: (موافق روحانی)
کاش آقای رئیسی حداقل ۲ سال سابقه اجرائی داشت. اونوقت مطمئنا رای میاورد.

شخصیت هشتم: (مخالف روحانی):
چند تا مساله در نقد جناح اصولگرا به ذهنم میرسه:
- آقای رییسی بلد نبود با مردم حرف بزنه، آدم حرفهایش رو می شنید ناامید می شد نمی تونست با مردم ارتباط برقرار کنه. مثل جلیلی.
- سابقه اجرایی اش روشن نبود. 10 سال معاون اول قوه قضاییه بود ولی وضع قوه قضاییه رو که می بینید:... بدتر از دولت.
-اصولگراها بیشتر به دنبال رای نیاوردن روحانی بودند. روحانی رو تخریب می کردند.... شدیدا داشتند به دولت دروغ می بستند.
- قالیباف و رییسی هر دو جزو اقشار ثروتمند جامعه بودند اما ادعای نمایندگی طبقه فرودست رو داشتند... یکی شون خونه اش توی شهرک غرب حداقل یک میلیارد و نیم قیمت خونه اش هست، حقوق خودش و خانومش با هم هفده میلیون هست.
-رییسی ادعای مبارزه با فساد رو داشت اما در جریانات مبارزه با فساد تا به حال اسمی از ایشون نیامده بود. با جانشین ایشان در قوه قضاییه، آقای محسنی اژه ای، مقایسه کنید که چقدر در مبارزه با فساد فعاله و مردم اسم ایشون رو هی از تلویزیون سر مبارزه با فساد اقتصادی می شنوند.

در کل:
با تهمت زدن به رقیب، تخریب، نقش بازی کردن، مصادره نظام و انقلاب به نام خود و اموری از این دست نمی توان پیروز شد. حتی اگر درد مردم را بگویند مردم باور نخواهند کرد.
امیدوارم اصولگراها به رای مردم احترام بگذارند و به آنها توهین نکنند.